عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست             تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست

عاشقی مقدورهر عیاش نیست                       غم کشیدن صنعت نقاش نیست


مرا از یاد خواهی برد می دانم و من از دیدگان سرد تو یک روز می خوانم سرود تلخ و غمگین خداحافظ مرا از یاد خواهی برد و از یادم نخواهی رفت من این را خوب میدانم که روزی هم ، مرا از خویش خواهی راند و قلبت را که روزی آشیان گرم عشقم بود ، خواهی برد تو از یادم نخواهی رفت و چشمان تو هر شب آسمان تیره ی احساس من را نور میپاشد و من با خاطراتت زنده خواهم بود چه غمگینم از این رفتن و از این روزهای سرد تنهایی چه بیزارم مرا از یاد خواهی برد میدانم و میدانی که از یادم نخواهی رفت ...