ارام ارام روزم را شروع کردم دلتنگ از  مقید بودن، از درد خط کشی های دورو برم امروز را مست می شوم بی خیال از همه چیز به کناری میخزم سیگاری و...  دودی مبهم از کالبدم بر میخیزد در استانه درد به فریاد می نشینم فریادی در دل، از سر بغض ،گوشه ای و کاغذی برای نوشتن و گفتن ، تلخ همچون زندگی  و باز  داستان تکراریه ترس دیدن اشناهای ناخوانده و سیگاری در دست مرا به گوشه دنج تری می خواند ، دیدن پسر و دختری مرا به یاد عشقهای داستان ها می کشاند، دنبالشان میروم ...

امروز را تجربه خواهم کرد بی گمان